نبـــــــــوده...

نیســــــت...

نخواهــــد بود...

کسی عزیـــزتر از تــــــــــــو برای من...

می آیــــــی

"تپش قلبــــــم"

دوچندان میشود

"سخن" میگویـــــی

دل بــــی تاب "بی قــــرارتر" میشود

لحظه ها آماده عاشـــــق شدن

یک آسمان "عشــــــق" ارزانی "نگاهـــــم" میکنی

و من مات و مبهوت

در دلـــــم میگویم

عجیب دوستش دارم 

در آغوشت

جنگ دست و پایم بی فایده است

وقتی روحم را از چنگم در آورده ای...

گاهی خراب کردن پل ها چیز بدی نیست...

گاهی نباید به جایی برگشت

که از همان ابتدا

نباید قدم میگذاشتیم...

خدایا التماست میکنم!!!

همه ی دنیایت ارزانی دیگران!!!

ولی آنکه دنیای من است ...

مال دیگری نباشد.....!!

به شدت نیاز دارم

یکی پایین زندگیم بنویسه:

"چند سال بعد..."

زندگی یعنی

ناخواسته به دنیا آمدن

مخفیانه گریستن

دیوانه وار عشق ورزیدن

و عاقبت...

درحسرت آنچه دل می خواهد و منطق نمی پذیرد...مردن

فریب دورنماهای آرزو خوردم

ره سراب گرفتم ز تشنگی مردم...

چیزی در سینه ام

به شکلی بدخیم تو را می خواهد !

آخر مرا خواهد کشت...

زندگی ام به تار موی تو بند است

اینقدر زندگی ام را پشت گوش نینداز...

عاقبت

یک روز

که نزدیک است

از دنیایی که در آن بی تو مرده ام

زنده خواهم شد

به سویت خواهم دوید

و

تا ابد

در کنارت خواهم ماند...

از حــدش که  بگــذرد جایش را می‌دهـد به یک بی‌‌اعتنایی مـزمـن !
دیـــگـر مـهـم نـیـســت : بــــــــــودن یا نـبـــــــــودن ؛ دوست داشـتــن یا نـداشـتـــن
آنـچه اهـمـیـت دارد کــــشــــداری رخـوتـنـاک حسی است که،
دیگر تـو را به واکـنـش نمی‌کـشانــــد !
در آن لحظه فـقـط در سکوت غـرق می شـوی و نـگـاهـ می‌کـنی و نـگــــــــــاه…

ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻋﺠﯿﺒﺴﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺁﺭﺍﻣــــﺸﻢ !

ﺧﻮﺩﻣﺎﻧﯽ ﺑﮕﻮﯾﻢ ؛

ﺑﻪ ﺁﺧــــــــــــــﺮ ﮐﻪ ﺑﺮﺳﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻓﻘﻂ ﻧــﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ !

به خواب می روند مثل من ،

تمام ساعت های جهان ،

میان بازوان تــــو…

تو بگو دوستم داری، 

کوه به کوه نمی رسد...

باور کن حالا آدم شده ام

به هم میرسیم؟؟؟

دنیا هرزه است...

تو را کنار کسی میخواباند که دوستش نداری

خاطره ی بوسه های اتفاقی،لذت را در وجودت میمیراند

و همیشه ی خدا چشم هایت را میبندد

این آخر مصیبت نیست

قلبت...

همین قلب لعنتی!

ارضا نمیشود دیگر...

باید بازیگر شوم...

آرامش را بازی کنم...

باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم...

باز باید مواظب اشک هایم باشم...

باز همان تظاهر همیشگی...

مـכّتــے اωـت כرכ هـایــم را حـس نـمــے ڪنـــم…!

כرכ هــا تمـــام نشـכه…

اعـصــابــم כیگــر ڪـار نـمــے ڪنــכ (!)

و ایـטּ ابــﭡــכاے ” مُــرכטּ ” اωـت…!

در زندگی یاد گرفتم

صادقانه "بد" باشم...

تا اینکه "لاشیانه" ادای خوبا رو در بیارم...

عشق آن است ک...

دلت آغوش بخواهد

نه تنت...

کاش ماهی قرمز عید بودم که....

قراره تا آخر عید بیشتر زنده نمونه

میگویند مرگ حق است

خدایا....

حقم را میخواهم!!!

***

خدایا یارانه را از ما بگیر

اما یار را نه!!

***

کاش کسی میفهمید

وقت دلتنگی،وزن کشیدن اه..

چقدر سنگین است!

سکوت میکنم نه اینکه دردی نیست...

گلویی نمانده برای فریاد....

کاش میشد زندگی را عوض کرد

مثل چای وقتی که سرد میشود...

هوایت دستان سنگینی داشت

وقتی به سرم زد فهمیدم...

قدش به عشق نمی رسید

غرورم زیر پاهایش گذاشتم

باز هم نرسید

***

همه را خط زدیم تا به عشمون برسیم

غافل از اینکه خودمون خط زده ی اون بودیم

تا به عشقش برسه

***

چقدر جای تو خالی است

جای خالی ات را با هیچ چیز نمی توان پر کرد

حتی با گزینه های مناسب

وقتی کسی اندازه ات نیست

دست به اندازه ی خودت نزن

****

این روز ها به جای شرافت از آدم ها

فقط "شر" و "آفت" میبینی

****

اشک سه حرف ندارد

اشک خیلی حرف دارد

حسین پناهی

چندیست در نبودنت به ساعت شنی مینگرم

یک صحرا گذشته است...

ماه من نماز آیات میخوانم وقتی گرفته ای...

سرم را روی شانه ات بگذار تاهمه بدانند

که همه چیز زیر سر من است...

هر روز تکراری است...

صبح هم مسئله ی ساده ای است

گنجشک ها بیخودی شلوغش میکنند!!!

خدایا...

در انجماد نگاه های سرد این مردم

دلم برای "جهنمت" تنگ شده است!!

درد من تنهایی نیست

بلکه مرگ ملتی است

که گدایی را قناعتی

بی عرضگی را صبر

وبا تبسمی برلب

این حماقت را حکمت خدا میدانند!!!

گاندی

خالق من بهشتی دارد

نزدیک،زیبا و بزرگ

و دوزخی دارد به گمانم کوچک و بعید

و در پی سوداییست که ببخشد ما را...

دکتر شریعتی